ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

تولد النا جونه

گلاب گلابه کاشونه  تولد النا جونه سلام دیروز تولد النا خانم بود دختر دایی ایلیا خان  ایلیا کلی بازی کرد ورقصید و حتی ماهیهای توی سطل النا خانم  هم که تو اتاق بود از دستهای ایلیا در امون نبودن  با اونها هم بازی کرد فکر کنم 5 تا بادبادک ترکوند اصلا یه جا بند نبود تا منم عکس بگیرم واسه همین یه ذره کفیت عکسام خوب نشد در حال خوردن قاشق بستنی فکر کنم مال خودشم نیست  تلاش برای گرفتن بادکنکها اینم سلیقه زندایی ایلیا به به  ا النا ی گلم تولدت مبارک عزیزم ایشالا همیشه لبخند رو لبات باشه فرشته ی عمه               جشن 7 سالگی     &n...
31 فروردين 1391

امروز بهترین روز زندگی من هست

سلام  بلاخره من فرصت پیدا کردم بیام و درمورد کارهای اقا کوچولو بنویسم دلبرکم دیگه حسابی بزرگ شده قد کشیده فداش بشم من .وقتی میریم بیرون نمیخواد برگردیم خونه. بچم دردری شده عاشق اینه خودش تنهایی بدوه دیروز با مامانم رفتیم بازارچه تاریخی و قدیمی شهرمون  یادش بخیر بچه بودم خیلی این بازار رو دوست داشتم همه چیزش منو یاد بچگیام میانداخت .اولین بار ایلیا رو هم برده بودیم اونجا  دلش میخواست به همه چی دست بزنه بارونم نم نمک میبارید خیلی بهمون خوش گذشت همچنین تا یادم نرفته... پریروز هم روز خیلی خوبی بود بابی بردتمون بیرون رفتیم کلی هوای تازه استشمام کردیم و از مناظر زیبای طبیعت لذت بردیم شامم بیرون مهمون شوهر عزیزم بودیم  چقدر ...
24 فروردين 1391

امان امان از دستت

سلام  بازم نصفه شبه و من بدخواب شدم فرصتو غنیمت دونستم اومدم یه چیزایی بنویسم  بسم اله... ایلیا این روزا خیلی شیطون شده دیگه اخره شیطنته اصلا اجازه نمیده یه ثانیه بشینم تا میشینم یا میاد گازم میگیره یا شیر میخوره نه اینکه بخوام بد پسرم رو بگم نه ولی احساس میکنم پسرم منو دوست نداره اخه همش منو چنگ میزنه باباش ناخناشو از ترس از ته ته گرفته  امروز هم صورتم  رو چنگ زد هم موهامو محکم کشید خیلی دلم ازش گرفت با صدای بلند زدم زیر  گریه همیشه الکی اینکارو میکردم اما ایندفعه راست راستی یه ذره با تعجب نگام کرد و با اون دستهای نازش دستهامو از صورتم کشید کنار به باباش میگفت اغلا یعنی گریه میکنه  و نشونم میداد بعد اومد د...
19 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام صد سلام  بلاخره دیدو بازدید عیدمون هم تموم شد  من با کلی عکس اومدم عکسهای عشقم. امسال عید ما خونه بودیم من خیلی دلم میخواست سه تایی با ماشین بریم جایی ولی قسمت نشد ایشالا سال دیگه .... اگه خدا بخواد  ایلیا هر جا میرفتیم خیلی شیطونی میکرد باید اعتراف کنم پسرم خیلی شیطون شده میدونم ولی کاری از دستم برنمیاد نمیدونم به چه زبونی حالیش کنم که به همه چی دست نزنه انگاری پسر من یه خورده زیادی کنجکاوه که فکر کنم از خصوصیت پسر بچه هاست  عکسها تو ادامه مطلبه بفرمایین ... اول از همه سفره هفت سین مون  عکسهای تهران و بلاخره عمو رامین و ایلیا سوار کشتیدر پارک ن...
6 فروردين 1391

تولدمه

سلام  ما امروز خونه ایم و منتظر ه مهمونهای  عزیزمون هستیم امروز تولدمنه  کسی نمیخواد بهم تبریک بگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چشمهام به دره تا عزیزامو ببینم اگه بیان البته .... ...
4 فروردين 1391
1